شعر - آرزوهام

شعر

 

دلم را داده بودم یادگاری

نگفتی می روی ناماندگاری

کشیدم من پرنده بی پر و بال

تو خندیدی و گفتی دست بردار

3شاخه گل خریدم بی نشانه

شدم من عاشقت بی حرف و چانه

نوشتم نامه ای بی تام  و امضا

تو خندیدی و خواندی کیست رسوا

دران راه پر از رنج و سیاهی

نپرسیدم کجا مقصد؟؟؟تباهی؟؟؟

دلم را پس گرفتم نادمانه

سرودم شعر حتی بی بهانه